۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

من سیاه سر نیستم!




سالهاست که شنیدن این کلمه مرا سخت می آزارد. سیاه سر کلمه است که بیشتر مردان آنرا برای خورد ساختن و تحقیر نمودن یک زن استفاده میکنند. آنانیکه که این کلمه/عبارت را استفاده میکنند، زن را موجود شوم و حقیر میدانند و یا هم به این باوراند که زنان ناقص العقل اند. متأسفانه مردانیکه تحصیل کرده اند و سواد آموخته اند آنان هم به این باوراند. در اینجا هیچ تفاوت میان باسواد و بیسواد دیده نمیشود. به همین دلیل بیشتر زنان هم کلماتی تحقیر آمیزی را علیه همدیگر استفاده میکنند، چون آنان از مردانیکه سالها برآنان سلطه دشته آموخته اند و این کلمه در اذهان آنان حک شده است.

وقتی به ایستگاه بس میروم، نگران/کلینر بس صدا میزند که آهسته، آهسته که سیاسر اس. در جایم میایستم، و با خود میگویم، من که سیاه سر نیستم. از رفتن توسط آن منصرف میشوم. درآن هنگام صدای موتروان و کلینر هردو را میشنوم که دشنامم میدهند و مسخره ام میکنند. اما من بی تفاوت از کنار آن بس میگذرم و منتظر بس دیگر میمانم. روزهای را به یاد دارم که به مدت 20 دقیقه منتظر بس در ایستگاه منتظر بوده و دوستانم مسخره ام کرده اند.

وقتی بانک برای گرفتن و یا تحویل پول میروم، خزانه دار از مردی میخواهد تا نوبتش را به من دهد، و به وی میگوید که "بیچاره سیاه سر اس، بان که زود خلاص شوه." ولی آنجا جائی بحث و گفتگو نیست، ناچار پولهایم را گرفته و از بانک با هزار فکر آشفته خارج میشوم. در طول راه به کلمه سیاه سر بسیار فکر میکنم و از خودم میپرسم، چرا در جامعه که من زندگی میکنم زن بودن یک جرم است؟

گاهی در کوچه، دانشگاه و یا در بیرون از خانه با اشخاصیکه سیاه سر صدایم میکنند و یا آزارم میدهند، درگیر میشوم و لی جز کلماتی بی معنی و مضحک  چیزی دیگری نمیشنوم. بعضی مواقع نا امید میشوم و فکر میکنم که مردان همه چنین اند که حتی بوی انسانیت هم از آنها فرار نموده است. چون خیلی کم برایم اتفاق افتاده که مردی را با اوصاف انسانی دیده باشم. وقتی وارد کوچه مان میشوم، پسران جوانی را میبینم که در سایه های خانه ها تکیه داده و مصروف کشیدن سگرت و ردو بدل سخنهای ناپسند هستند، سرم را پائین گرفته و از پیش آنان میگذرم و حرفهایشان را ناشنیده میگیرم. اما واقعاً برایم جای تاسف است که مردم در مقابل هرگونه بی نظمی آنان ساکت بوده و خودرا کور جلوه میدهند، اما به دخترانی که با هزار زحمت خانواده هایشان را قانع میکنند تا اجازه تحصیل گیرند را دشنام میدهند و از هیچگونه بی ادبی در مقابل آنان دریغ نمیکنند.

امروز با شنیدن کلمه سیاه سر بسیار ناراحت میشوم، اما به همان اندازه قوت میگیرم تا دهانی را که امروز با سخنان بد گشوده میشود را با تلاشهای خود و زنان دیگر برای همیش ببندم. اما پیام من برای زنان این است تا باهم متحد شوند و دست به دست هم داده در مقابل هر نوع بی عدالتی و ظلم مانند کوهی بایستاند، آنگاه هیچ ظالم توان مقابله به آنان را نخواهند داشت. زنان میتوانند به کمک همدیگر آیندۀ روشنی به نفغ خود و جامعه ای خویش رقم زنند.

کامله عطائی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر